نظریه X و Y در مدیریت | داگلاس مک گرگور - متمم
- نظریه X و Y در مدیریت | داگلاس مک گرگور - متمم
در این درس میخواهیم دربارهی نظریه X و Y در مدیریت صحبت کنیم. این نظریه از مباحث کلاسیک در انگیزش و رفتار سازمانی است که در نیمهی قرن بیستم مطرح شد و اکنون حدود 70-60 سال از عمر آن میگذرد.
شاید به نظر برسد نظریهای که تا این حد قدیمی است در دنیای امروز نمیتواند کاربرد چندانی داشته باشد. اما به دو علت، نظریه X و Y جایگاه خود را در مدیریت حفظ کرده و تقریباً در تمام کتابهای دانشگاهی آموزش رفتار سازمانی به آن اشاره میشود (+).
علت نخست، جایگاه نظریه X و Y در تحول نگرش به مدیریت است. این نظریه زمانی مطرح شد که بسیاری از مدیران، مدیریت را یک کار مکانیکی میدانستند و با کارمندان و کارگران خود بسیار خشک و مکانیکی رفتار میکردند. داگلاس مک گرگور، پیشنهاددهندهی این نظریه، باعث شد که نظریهپردازان مدیریت به این نکته توجه کنند که «نگاه به کارمند و کارگر نیازمند تحولی اساسی است.»
علت دوم هم این است که هنوز هر کس که وارد دنیای مدیریت میشود و سرپرستی و نظارت چند نفر دیگر به او واگذار میشود، با این چالش روبهرو است که «کدام سبک مدیریتی را انتخاب کنم؟ آیا باید نرم و منعطف باشم؟ چقدر باید دیگران را کنترل کنم؟ چه میزان از سرسختی برای مدیریت لازم است؟»
تئوری X و Y اولین تلاش جدی برای پاسخ دادن به این نوع پرسشهاست.
در تدوین این درس از کتاب «جنبهی انسانی سازمان» (Human Side of The Enterprise) و مقالهی ارزشمند کوپلمن استفاده کردهایم (فایل PDF مقاله).
بیایید به چند پرسش فکر کنیم
آیا به نظرتان آدمها ذاتاً از زیر کار در میروند؟ یا اینکه اگر به حال خودشان باشند، دوست دارند کارشان را به شکل کامل و درست انجام دهند؟
اگر مدیر یا سرپرست باشید، چقدر حاضرید به افراد زیردست خود اعتماد کنید؟ به صورت پیشفرض، بنا را بر اعتماد میگذارید یا بیاعتمادی؟
به نظر شما در حالت عادی یک نمونهی متوسط از کارمند / کارگر، چقدر به اهداف سازمان و کسب و کارش فکر میکند و به آن اهمیت میدهد؟
احتمالاً خواهید گفت که چنین پرسشهایی پاسخ قطعی ندارند. ویژگیهای کارمندها و کارگران یکسان نیست؛ از آدم به آدم و از سازمان به سازمان مسئله فرق میکند.
نظریه X و Y به این موضوع میپردازد و در این باره حرف میزند.
داگلاس مگ گرگور و نظریه X و Y
داگلاس مک گرگور نظریهپرداز مدیریت، مدرس هاروارد و MIT (مدرسهی اسلون) و همینطور شاگرد و پیرو آبراهام مزلو بود. با توجه به دغدغههای مزلو دربارهی «نگاه انسانی به انسانها» و «خودشکوفایی به عنوان رأس هرم نیاز انسانها» قاعدتاً میتوانید حدس بزنید که مکگرگور هم به این موضوعات علاقهمند شد.
با وجودی که در نیمهی قرن بیستم، چند دهه از مرگ فردریک تیلور میگذشت، اما هنوز مدیریت علمی به سبک تیلور در میان مدیران رواج داشت. تصور بسیاری از مدیران این بود که به کارمند و کارگر باید مانند یک روبات مکانیکی نگاه کرد و کوشید که این روبات، به بهترین شکل در خدمت سازمان و کسب و کار باشد.
باید پیوسته مراقب کارمندها و کارگران باشیم و آنها را کنترل کنیم و همهی ابزارهای کنترلی را بهکار بگیریم تا آنها از زیر کار فرار نکنند و برای انجام وظایف خود وقت بگذارند.
مکگرگور در چنین شرایطی، یک مقاله با عنوان جنبهی انسانی سازمان نوشت (سال 1957) و سه سال بعد آن مطالب را شرح و بسط داد و در قالب یک کتاب حجیم با جزئیات فراوان منتشر کرد (عنوان کتاب هم، دقیقاً عنوان مقاله بود: جنبهی انسانی سازمان).
محدودیت در دسترسی به مجموعهی رفتار سازمانی
دسترسی کامل به مجموعه درسهای رفتار سازمانی برای اعضای ویژه متمم در نظر گرفته شده است.
اعضای ویژهی متمم علاوه بر دسترسی به درسهای رفتار سازمانی به مجموعهی گستردهای از درسها به شرح زیر دسترسی پیدا میکنند:
البته از میان درسها و مطالب مطرح شده، شاید بهتر باشد ابتدا مطالعهی مباحث زیر را در اولویت قرار دهید:
دوره MBA (مطالعهی منظم همهی درسها)
شما تاکنون در این بحث مشارکت نداشتهاید.
برخی از دوستان متممی که به این درس علاقه مندند: ، ، ، ،ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری مبانی رفتار سازمانی به شما پیشنهاد میکند:
چند مطلب پیشنهادی از متمم:
سری مطالب حوزه مبانی رفتار سازمانی